قرآن و زیان های گریز از تفکر

تفکر

فرشته محیطی
در بینش اسلامی انسان به یک معنا جز اندیشه و تفکر نیست و هر آنچه غیر از این باشد، جز مشتی استخوان و گوشت و خاک و آب چیزی نخواهد بود، از این رو آیات بسیاری از قرآن به مطالب و مسائلی توجه می دهد که تبیین گر اهمیت و ارزش اندیشه از نظر خداوند آفریدگار و پروردگار بشر است. واژگان و اصطلاحات بسیاری به طور مستقیم و غیر مستقیم به این معنا پرداخته است.نویسنده در مطلب پیش رو ضمن توجه به جایگاه ارزشی تفکر و اندیشه در قرآن ، آثار زیانبارعدم تفکر را تشریح کرده است.

تفکر

اهمیت و ارزش تفکر
تفکر به معنای سیر و مرور بر دانش ها و معلومات حاضر در نزد انسان برای دستیابی به مجهول و آگاهی از آن است. (المیزان ج 2 ص 248) انسان تنها موجود کاملی است که می تواند به سبب ظرفیت ها و توانمندی های وجودی، حرکت دائمی و تحولی بسیار متعالی را داشته باشد. از آنجا که انسان نمی تواند همانند هر موجودی دیگر، از نداشته ها بهره گیرد و باید در ذات و سرشتش نوعی آگاهی و اطلاعات به صورت قوه و رمزی وجود داشته باشد تا برای فعلیت بخشی و رمز گشایی آن ، گام های بعدی را بردارد، می توان گفت که انسان تنها موجودی است که همه مسائل هستی را به شکل رمزی و کد گذاری شده در ذات و سرشت خویش دارد که در تعبیر قرآنی از آن به جعل و یا تعلیم همه اسمای الهی یاد شده است.

تفکر به معنای بهره گیری از اطلاعات رمزی و اجمالی برای دستیابی به اطلاعات تفصیلی و در نهایت رسیدن به کمال است؛ زیرا تا زمانی که این رموز اجمالی شکافته و شناسایی نشود و به شکل فعلیت ، تحقق خارجی نیابد نمی تواند تاثیرگذار باشد. از این رو خداوند با ارسال پیامبران و تاکید بر بهره مندی از عقل، از انسان ها می خواهد تا با استفاده از آموزه های عقلانی و وحیانی کمال نهفته خویش را آزاد و به شکل امور خارجی تحقق بخشند. این گونه است که انسان می تواند با تحول، صبغه و رنگ الهی یابد و به تقرب دست یافته و در نهایت در مقام عبودیت به خلافت ربوبی برسد.

تفکر حقیقی در تحلیل قرآنی ، تفکری است که اطلاعات رمزی را باز و به علم تفصیلی تبدیل می کند. چنان که علم حصولی که از راه گوش و یا حواس دیگر به دست می آید به علم شهودی و حضوری تبدیل شده و جزو ذات و سرشت بشر می شود. از این رو، تنها تفکری به کار می آید که فرآیند کمال بخشی را برای آدمی فراهم کند.

البته این بدان معنا نیست که تفکر در هستی برای دستیابی به برخی از اطلاعات کوچک و جزئی فایده و اثری ندارد؛ بلکه آن نیز چون در مسیر کمالی قرار دارد از اهمیت برخوردار است، ولی تنها زمانی تفکر می تواند تفکر مفید و سازنده از هر نظر باشد که انسان را به اصل هدف آفرینش بکشاند و در مقام عبودیت ربوبی و یا ربوبیت عبودی قرار دهد. بر این اساس در تحلیل قرآنی ، اندیشیدن از معیارهای ارزش و کرامت آدمی در پیشگاه خدا شمرده شده و هر کسی که از این توان و ظرفیت بهره ای نگیرد و عقل خویش را همان طور در بسته آفرینشی خود نگه دارد، پست تر از جانوران و جماداتی است که خداوند چنین ظرفیت کامل و امکانات بالایی در اختیارشان نگذاشته است. (انفال آیه 22 و فرقان آیه 44)

آیه 46 سوره سبا به تفکر فردی و جمعی سفارش می کند و آیات بسیاری چون 164 و 219 و 242 و 266 سوره بقره و 190 و 191 سوره آل عمران و نیز سوره های دیگر به جایگاه ارزشی و اهمیت تفکر و اندیشه اشاره می کند و از مردم می خواهد که به تفکر توجه کنند و عقل خویش را به کار اندازند تا از بی خردی به دور باشند.

آیه 105 سوره یوسف اعراض کنندگان از تفکر در نشانه های خدا در زمین و آسمان را توبیخ می کند و در آیات دیگر می فرماید کسانی از تفکر اعراض می کنند که از حالت طبیعی و انسانی بیرون رفته اند و چون کافران در جرگه جانوران و بلکه پست تر از آنها قرار گرفته اند. (انعام آیه 4 و 5 و نیز حجر آیات 80 و 81 و یس آیه 46)

قرآن با اشاره به موضوعاتی که قابل تفکر و اندیشه هستند به مجموعه ای عظیم از آفریده های هستی توجه می دهد که می توان گفت هر امری قابل توجه و اندیشه است و انسان با تفکر در آنها می تواند به امور بسیاری آگاهی و شناخت یافته و در مسیر تحول خویش از آنها بهره گیرد.

تفکر در آسمان و زمین و میوه ها و بادها (انعام آیه 99 و بقره آیه 164 و جاثیه آیه 5 و ده ها آیه دیگر) آفرینش موجودات و حتی خود انسان(روم آیات 8 و 28) و انقراض تمدن ها (انعام آیه 6) و اعمال انسان ها (حشر آیه 18) از جمله نمونه هایی است که در این جا بدان اشاره می شود.

آثار عدم تفکر
قرآن با توجه به اهمیت و ارزش تفکر در تحقق مفهوم انسان، هر گونه اعراض از تفکر و عدم به کارگیری عقل را خروج از دایره انسانیت می شمارد و اعراض کنندگان را سرزنش می کند؛ زیرا اگر ماموریت انسان در زمین، دستیابی به مقام عبودیت ربوبی از راه فعلیت بخشی به قوا و توانایی های سرشته در ذات بشر است که از راه تفکر و عمل به آموزه ها و نشانه های درونی و بیرونی و یا عقلانی و وحیانی به دست می آید، می توان گفت که هر گونه اعراض از تفکر، در حقیقت مخالفت کردن با هدف و فلسفه آفرینش انسان است.

هر گونه اعراض از تفکر به معنای آن است که شخص در جهت خلاف کمال و تحول و فلسفه آفرینش گام بر می دارد. از این رو آثار آن در همه حوزه های ریز و درشت نمایان می شود و هیچ حوزه ای باقی نمی ماند که آثار زیانبار خودش را در آنجا نشان ندهد.

لذا آثاری که قرآن برای اعراض از تفکر بر می شمارد حوزه های اخلاقی و هنجاری و دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی را شامل می شود.

یکی از مهم ترین آثاری که خداوند در آیه 179 سوره اعراف برای اعراض از تفکر برمی شمارد، قرار گرفتن شخص در زمره غافلان است. غافل کسی است که با اینکه همه چیز برای استفاده او حاضر است ولی آن را نمی بیند و نمی تواند از آن بهره مند شود.

کسی که از تفکر و اندیشه استفاده نمی کند گرفتار غفلت می شود و نشانه ها و آیات الهی که برای تربی و تحول انسان در همه جا و در کنار وی وجود دارد، به چشم شخص نمی آید و متوجه آن نمی شود. این گونه است که با وجود مجموعه ای بی شمار از آیات و نشانه های درونی و بیرونی در آفاق و انفس، نمی تواند درک و تحلیل درستی از خود و خدا و جهان به دست دهد و این گونه است که پرده ای از غفلت بر چشم و گوش و قلب او افکنده می شود.

زمانی این پرده غفلت بر جان و گوش و چشم وی فرو افکنده می شود که با مرگ روبه رو می شود؛ زیرا در آن زمان است که پرده ها خواهی نخواهی کنار می رود و شخص ،حقیقت هستی را چنان که هست درک می کند و شهود عین الیقینی و یا حق الیقینی می کند. این مطلب را خداوند در آیه 22 سوره ق و نیز 5 و 7 سوره تکاثر بیان می کند که چگونه پس از مرگ پرده های غفلت از جلوی چشم شخص کنار می رود و وی آتش دوزخ را در جان و درونش می بیند، زیرا با غفلت خویش، خود شعاعی از جلال الهی شده و در تجلی جلال یعنی دوزخ ذات خویش می سوزد. این همان چیزی است که از آن قرآن به عنوان «وقودها الناس و الحجاره» تعبیر می کند؛ زیرا خود انسان، سنگ بلکه سخت تر از سنگ، آتش زنه است که می سوزد. در آیات 6 تا 8 سوره همزه اشاره به همین آتش غفلتی می شود که در جان های شخص فروزان است و شعله می کشد.

قرآن در آیه 179 سوره اعراف و نیز 22 سوره انفال و 44 سوره فرقان ، به نیندیشیدن به عنوان یکی از مهم ترین علل سقوط انسان از مقام انسانیت اشاره می کند؛ زیرا اگر تنها راه فعلیت بخشی به داشته ها و توانمندی ها تفکر و بهره گیری از آن باشد، می توان گفت که هرگونه اعراض از تفکر، معنایی جز سقوط از مقام انسانیت ندارد.

آیه 32 انعام و 169 اعراف و 109 سوره یوسف عدم تفکر را مانع اصلی درک سعادت اخروی و خوشبختی جاودانه می شمارد و در آیه 179 اعراف و آیات 10 و 11 سوره ملک ، اعراض از تعقل و به کارگیری خرد و تفکر در آموزه های وحیانی و عمل بدان را از علل و عوامل شقاوت ابدی و عذاب اخروی در دوزخ می داند؛ زیرا هر گونه فرار از اندیشه به معنای ورود در غفلت و عدم امکان دستیابی به ایمان واقعی می باشد که خود عامل اصلی شقاوت است. (یونس آیه 100 و شعراء آیات 27 و 28 و ملک آیات 9 و 10)

به سخن دیگر، عدم بهره گیری از قوه تفکر و قرار دادن آن در مسیر تعالی می تواند آدمی را نسبت به وقایع و مسائل پیرامونی در غفلت قرار دهد و او درک نادرست و باطلی از وجود خود و دیگر موجودات هستی به دست آورد.

این گونه است که دیگر از ایمان در وی خبری نخواهد بود و انسانی می شود که به خدا افترا می زند (مائده آیه 103) و نماز و شعارهای دیگر دینی چون حج و امر به معروف و نهی از منکر و روزه و زکات را تمسخر می کند.(مانده آیه 103) و با بی ادبی تمام نسبت به پیامبر (ص) و دیگر اولیای دین برخورد می کند (حجرات آیه 4) و به بدعتگذاری و جعل و تصرف در احکام و آموزه های دینی رو می آورد تا آن را با خواسته های نفسانی خویش هماهنگ کند (مائده آیه 103) و بالاخره به دنیاطلبی رو آورده (انعام آیه 32 و اعراف آیه 169) و عمل به زشتی ها و پلیدی ها برای او عادی و معمولی می شود (یونس آیه 100) و در مسیر خرافه پرستی (مائده آیه 103) و پیروی از شیطان (یس آیات 60 و62) و تقلید کورکورانه از وی و دیگر گمراهان (بقره آیه 170) حرکت می کند و در نهایت در انحطاط کامل قرار گرفته از درجه انسانیت به درجه حیوان و بلکه از آن پست تر سقوط می کند. (انفال آیه 22 و اعراف آیه 179)خداوند در آیات 43 و 44 سوره فرقان هواپرستی را مانع جدی در حق شنوی و خردورزی بشر می شمارد، به این معنا که هواهای نفسانی اجازه نمی دهد تا شخص به سخنان حق گوش دهد و بر اساس تفکر و خرد عمل کند.همین هواهای نفسانی است که مسئله تعصب های بیجا را در شخص تقویت می کند و به عنوان مانع جدی تر موجب می شود تا انسان از هر گونه تعقل و اندیشه صحیح محروم شود. (بقره آیه 170 و مانده آیات 103 و 104)بشری که گرفتار هوای نفس و تعصب شود گرفتار وسوسه های ابلیس می شود و این ابلیس و شیاطین انسانی و جنی هستند که از آن پس مدیریت او را به عهده می گیرند و با زنجیری از آداب باطل و سخنان یاوه و بیهوده او را به سوی پیروی از خودشان می کشانند و در نهایت او را از خدا و حق و کمال یابی باز می دارند.

بسیاری از مردم ناخواسته در دام هواهای نفسانی می افتند و تعصب های بیجا به اموری چند، آنان را از هر گونه تفکر و اندیشه در هدف خلقت باز می دارد و در نتیجه آن اجازه نمی یابند تا در مسیر کمالی گام بردارند و خداوند را به عنوان آفریدگار و پروردگار پرستش و به فرمان های وی عمل کنند تا به مقام عبودیت ربوبی برسند.بر این اساس هر گونه اعراض از تفکر و سرزنش کردن متفکران می تواند زمینه های سقوط فرد و جامعه را سبب شود. ترغیب به تفکر در آسمان و زمین و هر نشانه ای که در شبانه روز با آن مواجه می شوند، عامل مهمی است تا آدمی در مسیر تغییر و تحول و کمال خود و خانواده و جامعه قرار گیرد.

منبع: کیهان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.